عاشورا پدیده ماندگار تاریخ
عروج یعنی مقصد و مقصد یعنی معراج
و تا عاشورا نبود معراج معنایی نداشت.
پس معراج یعنی عاشورا و عاشورا یعنی معراج واگر محمد نبود عاشورا نبود
و اگر عاشورا نبود محمد هم. یعنی محمد با عاشورا جاودان شدو عاشورا با محمد.
اگر عاشورا نبود معراج محمدی را چه حاصل که حقیقت معراج محمدی عاشوراست.
محمد آن روز که به معراج می رفت داشت در کوچه های عاشورا قدم می زد
یعنی بگوییم محمد در آن شب رحمت به معراج نرفت
بلکه به کوچه های عاشورا پا گذاشت و با عاشورا رمز عاشقی را همنوا شد.
پدیده عاشورا یک پدیده ماندگار تاریخ است و رمز ماندگاری ان در این است
که عاشورا از مرز شجاعت و فتوت پا فراتر گذاشت و به مرحله ای رسید
که نقطه عطف بین ظلمت و بصیرت گشت یعنی تا به عاشورا نرسی تو را
از ظلمت گریزی نیست و چون عاشورا رسیدی تو را از ظلمت خبری.
و درک حقیقت مطلب میسر نگردد مگر به توصیف اجمال گونه ای از اینجا
یعنی سرزمین عاشورا مهبط قدسیان.و آن را مقایسه ای باید با آنجا جایی که
عاشورا نیست و ظلمت بر تمام آنجا سایه افکنده است
و مقایسه که نه بلکه بازنگری و دقت دگرباره در عظمت عاشورا.
آری اینجا سرزمین عاشورا است اینجا تاریکی معنا ندارد
و آنجا نور را معناایی نیست. اینجا حجابی در کارنیست
و کون ومکان و صور خیالیه و همه چیز حقیقت عینی می یابد
و آنجا همه چیز در عالم تردید غوطه ور است.
اینجا یقین است و یقین و جز یقین چیز دیگری نمی توان دید
و آنجا شک است و شک همان شرک است
و شرک همان باور نداشتن خویش است
و باور نداشتن خویش یعنی خود را به هر پستی و نا بخردی آلوده کردن.
اینجا حسین است و کاروان عشاق و آنجا موجودی دو پا و کاروان شهوت.
اینجا خدا حضور داردو آنجا خودی.اینجا محل تجلی نور خداوندی است
و آنجا محل محو آثار خداوندگاری. اینجا خدا و خلق را فاصله ای نیست
و خدا را بی خلق معنی و خلق را بی خدا هم.
خدا یعنی خلق و خلق یعنی خدا و آنجا خدا را با خلق اتصالی نیست
و خلق را با خدا هم. اینجا کثرت معنا نداردو کثرت در وحدت در آمیخته است .
وحدت هم معنا ندارد چرا که وحدت هم در کثرت در آمیخته است
یا بگویم اینجا تلالونور حاصل از تزویج وحدت و کثرت را به وضوح
می توان مشاهده کردو آنجا را جز کثرت معنایی نیست و حدت را معنا هم.
کثرت ظلمت است و بی وحدت خار راه.اینجا همه بی خودندو مست از می وصل
خداوندگاری.
آنجا همه در خودندو از دیگران غافل.اینجا زن و مرد در تفاهمندو آنجا در تفاوت.
اینجا زینب فدایی حسین است و حسین فدایی زینب.
آنجا زن رقیب مرد و مرد رقیب زن. اینجا هدف انسان عروج است و آنجا هبوط
و عروج یعنی مقصد و مقصد یعنی معراج و تا عاشورا نبود معراج معنایی نداشت.
پس معراج یعنی عاشورا و عاشورا یعنی معراج واگر محمد نبود عاشورا نبود
و اگر عاشورا نبود محمد هم. یعنی محمد با عاشورا جاودان شدو عاشورا با محمد.
اگر عاشورا نبود معراج محمدی را چه حاصل که حقیقت معراج محمدی عاشوراست.
محمد آن روز که به معراج می رفت داشت در کوچه های عاشورا قدم می زد
یعنی بگوییم محمد در آن شب رحمت به معراج نرفت
بلکه به کوچه های عاشورا پا گذاشت و با عاشورا رمز عاشقی را همنوا شد.
عاشورا را بی علی معنی نیست و علی را بی عاشورا.
علی صبر خود را افزون می کرد تا میوه های درخت عاشورا به خوبی برسند
چرا که بی صبر علی عاشورا بسان درخت کالی می نمود
که توان بروز نور حق را به حد اعلی نمی یافت.
آن روز که علی در خندق بودو با عمرو گلاویز داشت
تمام موانع را از سر راه عاشورا بر می داشت تا دیگران به راحتی به آنجا برسند
و آن روز که در خیبر از جا بکند و قلعه خیبر را فتح نمود داشت با پای غیرت خود
قله های عاشورا را فتح می نمودو ان روز که علی در باغستانها به آبادی زمین
می اندیشیدداشت با معماری بی نظیر خویش قصرهای عاشورا را بنامی کرد.
علی آن روزها یعنی ۲۵ سال در خانه نشست و دور از چشم مردمان
به عاشورا سرک می کشید اورا می ساخت و مزین می کرد
چرا که عاشورا هدف تمام اولیاء حق است.
آن روز که زهرا از دست نامحرمان سیلی می خورد
داشت در دل به آنان می خندیدکه وای برشما
ما را عاشورایی است و چون عاشورا شود سیلی اش را بر شما خواهد نواخت
و آن شب ها که زهرا در نیمه های شب در مدینه صدا به گریه بلند می کرد
با گریه خویش ملائکه را به همکاری با علی می خواند که ای ملائکه
علی داردعاشورا را می سازد مصالح مورد نیازش را بدو رسانید
که لحظه ای وقت هدر نرود و آن روز که زهرا با نفرین بر بعضی
از این جهان رخت بر می بست داشت خودرا چون قافله سالاری
به محمد می رسانیدتا بشارت دهدکه علی قصرهای عاشورا را ساخته
و درختان را کاشته و اکنون با صبر طولانی منتظر به ثمر رسیدن تلاش هایش می باشد.
و آن روز که علی پس از ازدحام امت و اصرارشان بربیعت
در منصب خلافت به بسط عدالت می پرداخت داشت کوچه های عاشورا را
چراغانی می کردکه هیچ کس را در آنجا ترسی نرباید
و چون چراغانی را به پایان رسانیدصلاح در آن دید که بقیه کارها
را به حسن سپاردکه اولیاء حق در محاسن و اعمال خیر
دیگران را نیز شریک خود می سازندو خود به مسجد آمد
تا نمازی رو به سوی عاشورا گزاردو با شمشیری زهرآگین
که بر فرق مبارکش فرود آیدخود را در دریای معرفت عاشورا غوطه ور بیند
و چون حسن به نیابت از پدربه پا خاست و علم پدر به دست گرفت
فتنه ها از همه جا به سوی عاشورا روان شد و نزدیک بود که عاشورا را
قبل از موجودیت فنا کندلذا عاشورا را در صلح خود دیدتا صلح حسن
عاشورا را عاشورا کندو اگر صلح حسن نبود عاشورا نبود
و اگر عاشورا نبود حسن را چه تمایل به صلح.
و چون نوبت به حسین رسید عاشورا از عرش به فرش آمد
و عاشورا در میان عرش و فرش و همه جای عالم گسترانیده شد
و عاشورا بنا گردیدو هر ساختمانی را از بهر حفاظت تولیتی باید
و حسین زینب را متولی عاشورا کردکه زینب را فراتر از همه دید
و اورا نه خواهر که فرشته و نه فرشته که ازفرشته بهتر.
زینب عمر خویش را برای عاشورا گذاشت و عاشورا را با نام خود مزین کرد.
در پایان بار دیگر به یاد آوریم که:
عاشورا یعنی محمد علی فاطمه حسن و حسین و زینب
و تمامی ره جویان حقیقت و سبب است عروج پنج تن آل عبا
که آنان در راه تحقق عاشورا آمدندپس عاشورا یعنی سبب خلقت.
عاشورا سلام ما به تو . سلام ما به کسانی که تورا آفریدند.
سلام ما به شجاعت های حسین و شهامت های ابی الفضل.
سلام ما بر آنان که پیامت را به ما رسانیدند.
سلام ما بر تو که ولایت در وجود تو معنی یافت و امامت با تو تبلور.
ما را نیز به دیارخود فراخوان که در آنجا خدا را می توان دید.
(سید حسین موسوی)
اصفهان پنجم محرم الحرام ۱۴۱۹هجری قمری
منبع : وبلاگ مزجات